دوست داشتنت بوی باران می دهد
همان قدر بی مقدمه ، همان قدر بی دغدغه
فقط یادت باشد مثل باران مرا بی واسطه دوست داشته باشی !
.
عشق تو عبور ماه است از خیابان در شب حکومت نظامی !
.
چقدر نوازش دست های مهربان تو خوب است
و من چه زود دلم برای همه ی چیزهای خوب تنگ می شود !
.
به هرکس می گویم “تـــــو” به خودش میگیرد اما نمی دانند که هیچکس برای من “تـــــو” نمی شود !
.
.
.
بگذار لبهایت برای بوسیدن باشد ؛ چشمهایت به اندازه ی کافی حرف برای گفتن دارد !
.
.
.
حسادت یا خساست ؟؟؟
اسمش را هرچه میخواهی بگذار ،
من میخواهم تو فقط عزیز دل من باشی !
.
.
.
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﻧﺒﺎش ، ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭقتها ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ “ﺗﻮ” ﺩﺭ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ !
.
.
.
هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی ، از همه سو به تو محدودم !
هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم و در تو پایان می گیرم …
.
.
.
هی تو ! کمی نزدیکتر بیا اما چیزی نگو
بگذار فقط ، بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کند !
.
.
.
از نویی شعرم پیداست کهنگی عشقت !
.
.
.
خسته ام
بیا برای من کتاب بخوان
برای من چایی بخور و کمی برای من بخواب
من هم برای تو میمیرم !
.
.
.
مردم همیشه تو را به خدا سوگند میدهند اما برای من تو آن همیشه ای که خدا را به تو سوگند میدهم !
.
.
.
شعر را به تو میسپارم ، کلید خانه و چراغ را ، خودم را هم به تو میسپارم
سفارش نمی کنم چون خیالم راحت است !
.
.
.
مثل گنجشکها دوست دارمت،
مثل گنجشک هایی که میدانند پای کدام پنجره ای ، نزدیک کدام درخت!
مثل گنجشک ها بغض میکنم
وقتی پنجره را می بندی و میمانم پشت شیشه ، زیر برف و یخ میزنم از شب !
من گنجشکم و مثل گنجشک ها دوست دارمت ، دانه بریزی یا نریزی !!!
.
.
.
در صفر مطلق ذوب میشوم وقتی به کفش هایت کنار کفش هایش فکر میکنم !
.
.
.
پای فکر تو که وسط باشد، خیابان به کنار ، اتاق هم قدم زدن دارد !
.
.
.
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند؟
و من به اندازه ی تمام روزهای کم بودنت تو را ببویم
و در این زمان متوقف ، سالها در آغوشت زندگی کنم بی ترس فرداها ؟؟؟
.
.
.
آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را گر می بارد بر چتر آبی تو
و خدا پرست شدم چون تو نماز خواندی !
.
.
.
دنیا ارزانی آدمهایش !
فقط من باشم و تو ، دو فنجان چای به ضمیمه لبخندت …
.
.
.
عجیب نیست که پلنگ جفت آهوست
گیلاس مست می کند و برف داغ است
در کشور آغوش تو حتی عجیب نیست که روز و شب بهم برسند
و صبح تا ابد پشت در یک اتاق منتظر بماند !
.
.
.
به دوست داشتَنت مشغولم همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه بی خبر از اتمام جنگ نگهبانی می دهد !
.
.
.
دست های من هی آب می روند و تو هر شب ماه تر می شوی !
.
.
.
وقتی میخندی ، عشق کوچکترین اتفاقیست که می افتد !
.
.
.
ﺣﺴﻮﺩﻡ ، ﺣﺘﯽ ﺁﺭﺯﻭِ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻢ !
.
.
.
برای خانه ام چند متر آسمان میخرم و یک دوجین ستاره
نمیخواهم اینجا غریبی کنی ماه من !